#عروس_نحس 

#خاتون 

#پارت_۵۴

#فصل_۱ 

 

توماج روی یکی از کاناپه ها لش کرده بود و با ورود بنیتا سوت بلندی کشید و گفت:

-با دختر دایی طهمینه ما چه کردی لامذهب؟

بدن و کوبیدی از نو ساختی؟

دم دکترت گرم

بنیتا تابی به گردنش داد و گفت:

-بهم بگو بنیتا عزیزم...طهمینه دیگه کیه؟

در ضمن شما یادت نیست من از اول همین بودم فقط دماغم و عمل کردم

توماج که اصلا شبیه آدم جدی و پر جذبه تو ماشین نبود با لحن شوخی گفت:

-تو‌که راست میگی

حالا یه دیقه نقابتو بردار صورتت یه هوایی بخوره

ما اومدیم خودت و ببینیم

انگار فقط توماج از پس اون طایفه برمیومد.

بنیتا که بدجور بهش برخورده بود پاش و زمین کوبید و رو به مادر شوهرم گفت:

-عمه خانوم...ببینش

نمیخوای بهش چیزی بگی؟

همه ی جمع به کل کل اون دو نفر میخندیدن و کسی حواسش به داریوش نبود که نگاهی به نفیسه انداخت و کنار گوشم گفت:

-نگاه کن چجوری به خودش رسیده

به اون میگن زن نه تو...

این همه کتک میخوری بازم...

با صدای نفیسه سرم رو بالا گرفتم. 

در حالیکه لیوان نوشیدنیش توی دستش بود کنارمون نشست و با طعنه گفت:

-خاتون جون...شما نمیخوای اسمت و عوض کنی؟

خیلی دِ مده و قدیمی شده

قبل از اینکه جوابی بدم به لباسام اشاره ای کرد و ادامه داد:

-البته به شخصیتت میخوره

ولی دیگه تو این دوره زمونه کسی از این لباسای گل منگولی نمیپوشه 

اگه خوب نگردی و خوب نپوشی یکی دیگه واسه شوهرت خودش و خوشگل میکنه

.

.

#عروس_نحس 

#خاتون 

#پارت_۵۵

#فصل_۱ 

 

از سرکوفت شنیدن خسته بودم.

ولی نمیدونستم چجوری باید جواب بدم.

نگاه دلخورم سمت داریوش چرخید تا جوابش رو بده اما نفس پر حرصی کشید و گفت:

-بعضی چیزا لیاقت میخواد!

بهترینا رو هم براش بخرم باز میره این گونی کهنه ها رو میپوشه

نفیسه پا روی پا انداخت و با دلسوزی گفت:

-الهی بمیرم...

میدونم چقدر رو این چیزا حساسی

خب ..خاتون جون شما هم یکم به خودت برس

آخه اون شال چیه انداختی رو موهات؟

ببین چجوری وز شده

برو آرایشگاه 

موهات و کراتینه کن

رنگای فانتزی بذار

لباسای مد روز بپوش

دل شوهرت و ببر تا چشمش دنبال زن دیگه نباشه

اونا داشتن تحقیرم میکردن و من اصلا نمیدونستم باید چی بگم.

فقط تونستم با اون بغض گره خورده ی توی گلوم اسم داریوش و زمزمه کنم تا شاید بفهمه چه حالی دارم.

اما یکم ازم فاصله گرفت و گفت:

-دلت خوشه

آخه دختر حاج فتح الله چمیدونه کراتین چیه؟

طایفه شون عقب مونده ست

خودم کم بودم داشتن در مورد بابام و فامیلمم بد میگفتن.

نفیسه یکم از نوشیدنیش مزه مزه کرد و خواست  جواب داریوش رو بده که توماج کنار نفیسه نشست و با لحن شوخی گفت:

-ببخشید حرفاتون و شنیدم

ولی دختری که هرزه ست میره مخ یه مرد زن دار و میزنه

اشاره مستقیمی به پاهای لخت نفیسه کرد و ادامه داد:

مثل هر جاییا لباس میپوشه لنگ و پاچه شو میندازه بیرون

والا زن زندگی یعنی زن داداشم

بدون هیچ عملی خوشگله

خوشبحال داداشم چون دختر آکبند الان دیگه گیر نمیاد

.

.

#عروس_نحس 

#خاتون 

#پارت_۵۶

#فصل_۱ 

 

نفیسه که انگار بدجوری بهش برخورده بود نفس کفری کشید و از جاش بلند شد.

نگاه بدی بهم انداخت و از سالن بیرون رفت.

چشمای داریوش دنبالش کشیده شد و جوری که کسی نبینه نیشگون محکمی گرفت و کنار گوشم گفت:

-بدحوری داری حسابت و سنگین میکنی !

پلکام رو روی هم فشار دادم و سعی کردم تحمل کنم.

اون درد برای من مثل نیش پشه اثری نداشت ولی حرفاش بوی بدی میداد.

شروع مهمونی که اصلا خوب نبود،تا آخرش رو باید خدا به خیر میکرد.

وقتی از کنارم بلند شد شک نداشتم میره دنبال نفیسه تا از دلش در بیاره. 

دستم رو جای نیشگون گذاشتم و آروم ماساژ دادم.

یه کبودی به کبودی های دیگه‌م اضافه شده بود.

لبم رو گزیدم تا بغضم نترکه ولی صدای توماج قلبم و از تپش انداخت:

-اشکاتو پاک کن تا اون روی سگم بالا نیومده

حتی خودمم نمیدونستم دارم گریه میکنم اما توماج حواسش بهم بود.

دستمال رو کنارم گذاشت و گفت:

-منو نگاه...

جرات نداشتم سرم رو بالا بگیرم.شبیه دختر بچه های ترسیده بیشتر توی مبل فرو رفتم.

از خودم و موقعیتی که داشتم میترسیدم.

از تنها شدن با داریوش توی اتاق مون بیشتر وحشت داشتم.

اما توماج ول کن نبود:

-منو دیوونه نکن بچه...

نذار امشب خون به پا کنم

فورا بهش نگاه کردم و لب زدم:

-تو رو خدا نکن

آبرومون میره

سرش رو جلو آورد و بی توجه به حال و روزم گفت:

-یه قطره دیگه اشک بریزی ضمانت نمیکنم امشب به خوبی تموم شه 

صدای خان جون باعث شد توماج خودش رو عقب بکشه:

-نشستی ور دل این دختره که چی؟

برو یکم پیش بنیتا باهاش حرف بزن

اون دختر این همه ساله چشم انتظار تو بوده

.

.

#عروس_نحس 

#خاتون 

#پارت_۵۷

#فصل_۱ 

 

توماج باز برگشته بود به همون پسر شوخ و لش و خندون.

دیگه از اون جدیت و جذبه ای که برای من خرج میکرد اثری نبود.

ابرویی بالا انداخت و رو به خان جون که بهم چشم غره میرفت گفت:

-آخی...جیگرم کباب شد

اینقدر چشم انتظار من بوده که موهاش سفید شده

-توماج...

صدای اعتراض خان جون که بلند شد کنار مادرش وایساد و با لحنی که لرز به تن ادم مینداخت گفت:

-خودت بهتر از من میدونی دختر داداشت کل تهران و آباد کرده 

در ضمن یادت که نرفته من زن دارم مادر من

اسمش تو شناسناممه 

بهتره یه خر دیگه واسه اون پالونی که دوختی پیدا کنی

خان جون عصا روی زمین کوبید و گفت:

-هزار بار گفتم

من اون عروس خارجی رو که نه میدونم پدر و مادرش کیه

نه اصل و نسبش چیه قبول ندارم

توماج نیشخندی زد و در جواب مادرش گفت:

-لابد اصل و نسب دختر داداش تو فقط قبول داری!

قبل از اینکه مادر شوهرم چیزی بگه دستش رو روی بینیش گذاشت و گفت:

-این بحث اینجا تمومه

من اگه زن هم نداشتم با دختری که آمارش و کل پسرای شهر دارن ازدواج نمیکردم

شما هم بجای اینکه برای من دنبال زن باشی یکم به زنداداشم توجه کن که یه تار موش میارزه به صد تا دختر داداشت

این رو گفت و به طرف بار کوچیک توی سالن رفت و نفهمید چه دردسری برای من درست کرده.

کاش میدونست مادرش میتونه بدترین بلاها رو سرم بیاره والا منو باهاش تنها نمیذاشت.

.

.

#عروس_نحس 

#خاتون 

#پارت_۵۸

#فصل_۱ 

 

اون شب قصد تموم شدن نداشت.

چرا اونا نمیخواستن بفهمن من زیاد اهل حرف زدن نیستم؟

 بزن و برقص و کارای هیجانی هم توی وجودم نیست،اصلا باید برای چی شادی میکردم؟

کجای زندگیم یه نقطه روشن داشت که براش خوشحال باشم؟

داریوش و خان جون وقتی با هم پچ پچ میکردن یعنی دارن آشی برام می‌پزن که یه وجب روغن داره.

خان جون جوری که من بشنوم به داریوش گفت:

-دختره انگار از دماغ فیل افتاده

مارو که قابل نمیدونه دو کلام حرف بزنه با بقیه هم همینه

ابروم جلو خاله و زنداییات رفت

چقدر ازشون سرکوفت شنیدم که همچین زنی گرفتم برات

داریوش نیشخندی زد و در جواب مادرش گفت :

-شما میگی چکارش کنم؟

کم کتکش میزنم؟

اون زن بازیگر ماهری بود،باید بهش جایزه میدادن.

با هوچی گری به عصاش چنگ زد و گفت:

-خدا منو بکشه که دیگه طاقت ندارم

آبروم رفت

نمیدونم چه گناهی به درگاه خدا کردم که این  بلا سرم نازل شده

معلوم نیست چی زیر گوش توماجم خونده که اونم هوای این غربتی رو داره

-چیشده مامان؟

با صدای توماج دعا میکردم اون کابوس تموم شه.

خان جون با بغض و ناراحتی گفت:

-چیشده؟

کاش روزی که برای داداشت برای این دختره چش سفید  خاستگاری کردم پام می‌شکست و نمیرفتم

نمیدونم چی بهت گفته که تو رو هم بر علیه ما کرده

با این اخلاق و رفتارش کم بی آبرو شدم 

حالا همه فامیل بد شو میگن 

آخه نفیسه باید بیاد بگه این چه زنیه واسه پسرم گرفتم؟

.

.

(دوستان پارت ۵۹ حذف شده ولی به صورت جداگانه در یک پست تمام پارت های حذف شده قرار میگیره عذر میخوام بابتش 🥺🦋)