به قلمه:مهتا

#عروس_نحس 

#خاتون

#پارت_۱

#فصل_۱ 

 

با پشت دست توی صورتم کوبید و تنم رو روی تخت انداخت و فریاد زد:

- بی پدر نه عرضه بچه دار شدن داری، نه شوهر داری

خودم و روی تخت بالا کشیدم و در حالیکه  تنم میلرزید با التماس گفتم:

-بذار یبار دیگه امتحان کنم

قول میدم این دفعه میتونم 

داریوش نیشخندی زد و با حرص بالش رو به طرفم پرت کرد:

-یک ساله هر شب داری همین و میگی 

یک ساله نتونستی 

الانم نمیتونی

آخه با این قیافه داغون و هیکل به درد نخور کی عاشقت میشه

فردا میبرمت این دکتر جدیده 

اگه نشد میفرستمت خونه بابات و میرم یه زن دیگه میگیرم که حداقل بتونه منو عاشق خودش کنه

اشکام که سرازیر شد نیشخندی زد و گفت:

-همینجوری هیچ قشنگی نداری

حالا هی زرت و زرت آبغوره بگیر

غرور له شدم.

قلب ویرونم.

روح و روان نابود شده م رو پشت لبخند زورکی پنهون کردم،اشکام رو با پشت دست عقب زدم و دستش رو گرفتم.

به طرف خودم کشیدمش و گفتم:

-میدونم عزیزم...حق داری

 

..

 

 

#عروس_نحس 

#خاتون

#پارت_۲

#فصل_۱

 

با گوشه چادرم بازی می‌کردم که صدای خواهر شوهرم توی گوشم پیچید:

-اجاقت کوره 

حیف داداش بیچاره من که پاسوز تو شد

ملیحه بی توجه به مریضایی که تو اتاق انتظار نشسته بودن این رو گفت و نرگس چادر سیاهش رو توی مشتش فشار داد و گفت:

-یه ایل منتظرن خان داداشم پسر دار بشه و وارث خاندان محتشم و دنیا بیاره

اونوقت ما اسیر این بیمارستان و اون مطب شدیم تا بلکه واسه خانوم دوا و درمونی پیدا کنیم 

از زیر چادر به قفسه سینه م چنگ زدم.

لامذهب میسوخت،انگار روش ذغال گذاشتن.

داریوش که درست صندلی کنارم نشسته بود نفسی گرفت و زیر لب گفت:

-اینم شانس تخ*می منه

قلبم که تیر کشید صورتم درهم رفت.

با این آدما با چه زبونی باید حرف میزدم؟ 

اصلا مگه حق حرف زدن داشتم؟

قطره اشک سمجی که گوشه چشمم جمع شده بود پایین چکید و دلم برای خود هفده ساله م سوخت.

میون غرولند کردنای خواهر شوهرام لیلا گفت:

-این دکترم که خبرش نمیاد

لااقل تکلیف مون روشن بشه

ملیحه با نیش زبون گفت:

-تکلیف که معلومه خواهر من

واسه خان داداشم زن میگیریم

دختر طاهره خانوم ...سمیرا رو میگم

عین پنجه افتابه

خانواده شم همه پسر زا

-باید واسه توماجم یه دختر خوب نشون کنیم

عروس فرنگی که نمیتونه واسه ما وارث بیاره

 

..

 

#عروس_نحس 

#خاتون

#پارت_۳

#فصل_۱

 

با صدای سرفه دکتر که بالای سرمون وایساده بود  بالاخره خواهر شوهرام سکوت کردن.

یه سکوت بدی حکم فرما شد.

 سرم رو بالا گرفتم و به چهره عبوس و درهم دکتر مواجه شدم.

دکتر آذر نوش بود،نگاهی به من و داریوش انداخت و بعد با عصبانیت رو به خواهر شوهرام گفت:

-خجالت نکشیدید این دختر و آوردید دکتر؟

با یه نگاهم میشه فهمید مشکل از کیه

چونه م از بغض لرزید،انگتر یکی درد منو فهمیده ببود.

سرم رو پایین انداختم تا بیشتر بی آبرو نشم.

ملیحه تا خواست حرفی بزنه دکتر رو به منشی گفت:

-اول اینا رو میبینم

بفرست بیان داخل

دکتر که در اتاقش رو بست نرگس چادرش رو بین دندوناش گرفت و گفت:

-شبیه میر غضبه مردک

وقتی اجاقش کوره چرا باید خجالت بکشیم؟

با راهنمایی منشی وارد دفتر شدیم و روی صندلی نشستیم.

داریوش که برای اولین بار باهام اومد دکتر ساکت بود و مثل همیشه خواهراش حرف میزدن.

ملیحه پرونده رو روی میز گذاشت و دکتر رو به داریوش گفت:

-شلوارت و در بیار و برو رو تخت دراز بکش

باز مثل همیشه ملیحه پا برهنه وسط پرید و گفت:

-ولی آقای دکتر ما واسه عروس مون وقت گرفتیم...آخه داداشم ...

دکتر در حالیکه گوشی دور گردنش رو به طرف ملیحه می‌گرفت  به تندی  گفت:

-بفرمایید خانوم دکتر 

شما جای من طبابت کنید...

 

..

دوستان سه پارت پشته همه به دلیل اینکه اذیت نشین و اینکه خیلی رمانه جذابیه و قسمتای صحنه دارم داره،ب هرحال امیدوارم لذت ببرین و لایک کنید نظرات و انتقاداتون رو هم بگین-